چجوری مهدی آقا یک موقعیت که قرار بود منفی باشه و فقط با پف پف تایید کنیم رو تبدیل به یک فرصت کرد و این فرد منفی شد کسی که تایید میکرد و به شرایط خوشبین شد و قبول کرد که یه موقعیت تکرار نشدنی هست که باید رو هوا بزنه.
از اولش اینجوری بود که من و مهدی آقا رفتیم سراغ یک حرفه ای و میخواستیم که مذاکره در رابطه با همکاری استراتژیک و توسعه کسب و کار داشته باشیم.
وقتی رسیدیم بعد از معرفی دو نفری که هم دیگه رو نمیشناسن شروع کردن و چند تا سرنخ دادن به شخص و بعد کنار واستادن و کاملا مشتاق و حواس جمع به صحبت های طرف و بعد از دو سه بار که بحث داشت از ریل خارج می شد و بحث رو دوباره انداختن روی ریل و دقیقا تو نقطه ای که بحث داشت با سرعت زیاد میخورد به کوه موقعیت رو نجات دادن و طرف مذاکره رو از ته دره نا امیدی بیرون کشیدن و تو لحظاتی که نور امید داشت چهره طرف مذاکره رو روشن میکرد پیشنهاد اصلی رو دادن و همه چیز رو تموم کردن و طرف هم پیشنهاد رو پذیرفت و قرار بعدی رو هم ست کردیم و بلافاصله محل رو ترک کردیم.
موقع برگشتن لبخند رضایت و موفقیت از انجام کار روی چهره مهدی آقا نقش بست و هایِ های از کاری که انجام دادن و هدفی که بهش رسیدیم تا جلو خونه باهاشون رفتم و بعد رفتم پی کارم.
اینم واسه اینه جاش اینجاست از خانم سارا نائینی
دیدگاهتان را بنویسید