امروز ساعت 1010 بیدار شدم و یه لیوان چای نوشیدم و دو تا شیرینی خوردم و از مامان خانم خداحافظی کردم و رفتم خونه عمه مریم تا امانتی ها شون رو تحویل بدم.
تقریبا هیچی از رفتن جانانم یادم نمیاد
وقتی برگشتم ساعت 1330 بود و ناهار خوردم و همین جوری گذشت تا الان که ساعت 2219 شده و دارم می نویسم .
دو روز گذشته چیزی ننوشتم و امروز همه رو یکجا نوشتم و یک بار دیگه خاطرات این دو روز رو بیاد آوردم.
کلی کار برای انجام دادن دارم و زمان خیلی کم.
دیدگاهتان را بنویسید