امروز خیلی خوشحال و خندان از خونه زدم بیرون و یک سر به خونه مادر بزرگ و پدر بزرگ رفتم و یک ساعتی رو در کنار این دو بزرگوار گذروندم و خیلی هم خوش گذشت ولی خب برای ناهار پیششون نموندم و تصمیم گرفتم که برم جاده قدیم و آشغال پیتزا نوش جان کنم.
فکرشو بکن از ساعت 1400 تا آخر شب حالم بد بود بابت این آشغالی که خوردم.
شب واسه شام ولی یه چیزی خوردم که برای اولین بار بود که میخوردم. کرفس+ شیر + سیب سبز ریختم تو مخلوط کن و نوش جان کردیم با مامان و آیلین و جانانم میوه نوش جان کرد، بی بی گل هم آبگوشت مرغ نوش جان کردن.
دیدگاهتان را بنویسید